هفت روز گذشت اما کسی میداند که دوستان بخصوص خانواده این ورزشکار چی می کشند..........؟؟؟؟!!!!!!!!!!
روحش شاد و یادش گرامی باد.
خبردرگذشت (* صالح عسکری *) عزیز چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور مینشیند، ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چارهای جز تسلیم و رضا نیست خداوند قرین رحمتش فرماید.
در گذشت صالح عسکری ورزشکار خوب و خوش اخلاق بمی و بازیکن لیگ برتر ووشوکشور عضو هیئت ووشو کرمان قهرمان استان کرمان که در سانحه تصادف( در جاده بم ـ بروات 25/5/1390) درگذشت این سانحه تلخ و ناگوار را به تمامی ورزشکاران و دوستان به خصوص خانواده محترم بزرگوار این ورزشکار عزیز و دوست داشتنی رو تسلیت میگویم. تسلیت واژه کوچکیست در برابر غم بزرگ خانواده این ورزشکار *** از خداوند متعال خواستار صبر ایوب را برای خانواده این ورزشکار بزرگوار خواهانم*** روحش شاد و یادش گرامی باد
صالح عسکری در سال 3/10/1368 در خانواده ی بسیار مومن و با ایمان چشم به جهان گشود. او ورزش رو از سن 8سالگی از رشته کونگ فو شروع کرد و دارای چند مدال طلا ونقره استان کرمان (استانی و شهرستانی و... غیره) شده او دارای دیپلم تجربی و در دانشگاه کرمان کارشناسی زیست در حال تحصیل بود که بعد دو سال تحصیل در تاریخ 25/5/1390 در سانحه تصادف که از باشگاه به منزل تشریف می برند با یکی از دوستان وهم باشگاهی اش اقای ریگانی دار فانی وداع گفتند.
برای شادی روحشان بخوانیم فاتحه بعداز صلوات
روحش شاد و یادش گرامی باد.
ای خورشید آسمان ولایت
ای حجت خداوند ، مهدی موعود
روح و جانم به فدایت
مردمانی منتظر ،دلهایی خسته و قلبهایی شکسته
همه و همه از حنجره تنهایی تو را صدا می زنند
بتاب ای آفتاب مهربانی،
به جان زهرا و علی
بیا و از هلاکت نجاتمان ده
بیا و چون باغبانی نهال های نورس را به ثمر رسان
بیا و در قلبهایمان مشعل هدایت و ایمان بیافروز
بیا و در گوشهایمان قصه روشن حقیقت بخوان
بیا و مشاممان را با عطر یقین و معنویت معطر ساز
بیا و چشمهایمان را به افق روشن امید و حقیقت بگشای
بیا و علفهای هرزه پوچی و فساد را از خرمن عمرمان دور کن
بیا و آیه ای از عطوفت و نشانه ای از رافت بر لبهای خشکیدیمان جاری کن
بیا و قایق کوچک دلمان را از دست این همه سرگردانی در دریای پر تلاطم و بدصفت دورنگی رها کن
تو را به تمام خوبیها سوگند، ببار ای باران رحمت
بیا ای یوسف زهرا
بیا ای نرگس دلها
* باد صـــبا، اگر گــذری از دیــــــار عشق پیغام مرا به مهدی صاحب زمان رسان
*ای دست حق بیا بدر از آســتـین غیب دسـتی برای یـاری افـتـادگـــان رســان
در انتظار دیدن صبحی هستیم ، خجسته و نورانی که سیمای صاحب زمان و زمین و منجی انسان از افق انتظار سر برآورد و انیس دل های خسته و مرهم جان های سوخته گردد.
او که امام عدل و پیشوای قسط است ، در عصر غیبت با حضور غایبانه اش سراسر زمین را آکنده است و نام و یادش نیروبخش دل هاست.
کدام اشک شوق و سوز دل است که نشان از آن یادگار علی و فاطمه ندارد . کدام مجلس و محفل عارفانه بی یاد او سر میگیرد.
امروز جهان تشنه عدالت مهدی است ،خورشید جمال او هرچند در پس پرده غیببت است ، روشنای جان و جهان است.
عطر یادش مشام جان را معطر می کند و شوق انتظارش چراغ امید را در شبستان تاریک تاریخ بر می افروزد.
نوید آمدنش به امت های مظلوم و در بند جرئت فریاد و توان مبارزه و شجاعت پنجه افکندن در پنجه های طاغوتیان می بخشد.
او نه تنها مهدی شیعه و مهدی اسلام ، که مهدی بشریت است ، وقتی ندای «جاء الحق» از آفاق ظهور وحضور سر میدهد آن روز دیدنی است، آن روز آوای گرم جبهه ایمان شنیدنی است.
امروز دلباختگانش شوق دیدار دارند و دلسوختگانش داغ انتظار.
آن عزیز موعود وعده سر به مهر الهی است ، روشنی شبهای تار و صفابخش روزهای انتظار، نام شیرین ابا صالح(عج) حلاوت بخش کلام ها و حیات بخش قلبهاست.
امروز نگاهمان را به افق دوخته ایم تا مگر آن تک سوار از گرد راه برسد و خاک قدومش را طوطیای چشمهای خویش سازیم .
خدا را شکر ،خدا را شکر
به پیشوایی معتقدیم گه خط روشن ایمان را ترسیم می کند و جبهه گسترده عدالت را می گشاید و دادخواه انسان می گردد.
خدا را سپاس امت و رهبری داریم مهدوی ،مهدی شناس ، مهدی باور، مهدی دوست و مهدی طلب .
به آینده ای چشم دوخته ایم ، گرم ، سبز ، روشن و خرم . به پیشوایی دل سپرده ایم از نسل امامان حق و عدل و از تبار رسول حریت و آزادگی و داد.
به موعودی دل خوشیم که نامش یاس و دل مردگی را به می میراند و به زانو هایمان توان ایستادن می بخشد.
امروز انسان ها چشم به راه روز نجات اند تا وعده انبیاء تحقق یابد، تا حکومت واحد جهانی بر پایه عدل و قسط بر پا شود.
بی شک روزی این انتظار به سر خواهد آمد، آنکه موعود آدم و قائم آل محمد است به نجات جهانیان خواهد آمد.
روزی خواهد آمد که ندای« این بقیه الله » را پاسخی چون « جاء الحق» خواهد رسید.
سلام برآن یوسف غایب از نظر که صد قافله دل همراه اوست
سلام بر مهدی فاطمه ، بهار دل ها و امید انسان ها
ای منتظران گنج نهان می آید آرامش جان عاشقان می آید
بر بام سحر طلایه داران ظهور گفتند که صاحب الزمان می آید
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت، برپاکننده قسط و عدل ، منتقم خون حسین(ع)، حضرت ولیعصر، امام زمان، مهدی موعود (عج) بر عموم شیعیان جهان مبارک باد.
راستش را به ما نگفتند یا لااقل همة راست را به ما نگفتند.
گفتند: تو که بیایی خون به پا میکنی،جوی خون به راه میاندازی و از کشته پشته میسازی و ما را از ظهور تو ترساندند.
درست مثل اینکه حادثهای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.
ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همة فطرتمان به تو عشق میورزیدیم و با همة وجودمان بیتاب آمدنت بودیم.
عشق تو با سرشت ما عجین شده بود و آمدنت، طبیعیترین و شیرینترین نیازمان بود.
اما ... اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی میشود جهان، وقتی که تو بیایی.
همه، پیش از آنکه نگاه مهرگستر و دستهای عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند.
آری، برای اینکه گلها و نهالها رشد کنند، باید علفهای هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست.
آری، برای اینکه مظلومان تاریخ، نفسی به راحتی بکشند، باید پشت و پوزة ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید.
آری، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند، هر چه سریر ستمآلودة سلطنت را باید واژگون کرد و به دست نابودی سپرد.
و اینها همه، همان معجزهای است که تنها از دست تو برمیآید و تنها با دست تو محقق میشود.
اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی .
آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد.
کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته است، چگونه ساحلی است؟!
کسی به ما نگفت که وقتی تو بیایی:
پرندگان در آشیانههای خود جشن میگیرند و ماهیان دریاها شادمان میشوند و چشمهساران میجوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه میکند.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
دلهای بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت میکنی و عدالت بر همه جا دامن میگسترد و خدا به واسطة تو دروغ را ریشهکن میکند و خوی ستمگری و درندگی را محو میسازد و طوق ذلت و بردگی را از گردن خلایق برمیدارد.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
ساکنان زمین و آسمان به تو عشق میورزند، آسمان بارانش را فرو میفرستد، زمین، گیاهان خود را میرویاند... و زندگان آرزو میکنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را میدیدند و میدیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو میفرستد.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
همة امت به آغوش تو پناه میآورند همانند زنبوران عسل به ملکة خویش.
و تو عدالت را آنچنان که باید و شاید در پهنة جهان میگستری و خفتهای را بیدار نمیکنی و خونی را نمیریزی.
به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی:
رفاه و آسایشی میآید که نظیر آن پیش از این، نیامده است. مال و ثروت آنچنان وفور مییابد که هر که نزد تو بیاید فوق تصورش، دریافت میکند.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
اموال را چون سیل، جاری میکنی، و بخششهای کلان خویش را هرگز شماره نمیکنی.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
هیچکس فقیر نمیماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند میگردند و پیدا نمیکنند. مال را به هر که عرضه میکنند، میگوید: بینیازم.
ای محبوب ازلی و ای معشوق آسمانی!
ما بیآنکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینة فاضلة حضور تو را بشناسیم تو را دوست میداشتیم و به تو عشق میورزیدیم.
که عشق تو با سرشتها عجین شده بود و آمدنت طبیعیترین و شیرینترین نیازمان بود.
ظهور تو بیتردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.
*عمریست که از حضور او جاماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم
*او منتظر است که ما بر گردیم مائیم که در غیبت کبری ماندیم
آن روزها که مرا در حرا با خدا خلوتی دوست داشتنی بود، جبرئیل؛ این قاصد میان عاشق و معشوق، این رابط میان عابد و معبود، این ملک خوب و پاک و صمیمی، این امین رازهای من و پیامهای خداوند، پیام آورد که معبود، چهل شبانه روز تو را میخواند، یک خلوت مدام چهل روزه از تو میطلبد... و من که جان میسپردم به پیامهای الهی و آتش اشتیاقم زبانه میکشید با دم خداوندی، انگار خدا با همه بزرگیاش از آن من شده باشد، بال درآوردم و جانم را در التهاب آن پیام عاشقانه گداختم.
آری، جز خدا و جبرئیل و شوی تو کسی چه میدانست حرا یعنی چه؟ کسی چه میداند خلوت با خدا یعنی چه؟ اما... اما کسی بود در این دنیا که بسیار دوستش میداشتم- خدا همیشه دوستش بدارد- دل نازکش را نمیتوانستم نگران و آزرده ی خویش ببینم .
افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرفهای غروب جبرئیل، آن ملک نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و کنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت که افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه کرده است
همان که در وقت بی پناهی پناهم شد و در وقت تنگدستی، گشایشم و در سرمای سوزنده ی تکذیب دشمنان، تن پوش تصدیقم؛ مادرت خدیجه . خدا هم نمیخواست او را دل نگران و مشوش ببیند.
در آن پیام شیرین، در آن دعوت زلال، آمده بود که این چهل روز مفارقت از خدیجه را برایش پیغام کنم. و کردم، عمار، آن صحابی وفادار را گسیل کردم
"جان من! خدیجه! دوریام از تو، نه بواسطه ی کراهت و عداوت و اندوه است، خدا تو را دوست دارد و من نیز، خدا هر روز، بارها و بارها، تو را به رخ ملائکه خویش میکشد، به تو مباهات میکند و... من نیز.
این دیدار چهل روزه ی من با آفریدگار و... ضمنا فراق تو، هم فرمان اوست. این چهل شبانه روز را تاب بیاور، آرام و قرار داشته باش و در خانه را به روی هیچکس نگشای
من چهل افطار در خانه ی فاطمه بنت اسد میگشایم تا وعده ی الهی سرآید و دیدار تازه گردد.« پیام که به مادرت خدیجه رسید، اشک در چشمهایش حلقه زد و آن حلقه بر در چشمها ماند تا من در شام چهلم، حلقه از دربرداشتم و وقتی صدای دلنشین خدیجه از پشت پنجره انتظار برآمد که کیست کوبنده ی دری که جز محمد(ص) شایسته کوفتن آن نیست؟ گفتم: محمدم.
دخترم! شادی و شعفی که از این دیدار در دل مادرت پدید آمد، در چشمایش درخششی آشکار میگرفت. افطار آن شب از بهشت برایم به ارمغان آمده بود، طرفهای غروب جبرئیل، آن ملک نازنین خداوند، با طبقی در دست، آمد و کنار نشست. سلام حیات آفرین خدا را به من رساند و گفت که افطار این آخرین روز دیدار را، محبوب جل و علا- از بهشت برایت هدیه کرده است
در پی او میکائیل و اسرافیل هم آمدند- خدا ارج و قربشان را افزون کند- جبرئیل با ظرفی که از بهشت آورده بود، آب بر دست هایم میریخت، میکائیل شستشویشان میداد و اسرافیل با حوله لطیفی که از بهشت همراهش کرده بودند، اب از دستهایم میسترد
ببین دخترم! جان پدرت به فدایت که همه ی مقدمات ولادت تو قدم به قدم از بهشت تکوین مییافت
این را هم بازبگویم که تو اولین کسی هستی که به بهشت وارد میشوی. تویی که بهشت را برای بهشتیان افتتاح میکنی...
یک بار عایشه گفت: چرا اینقدرفاطمه را میبویی؟ چرا اینقدر فاطمه را میبوسی؟ چرا به هر دیدار فاطمه، تو جان دوباره میگیری؟ گفتم: » خموش! عایشه! فاطمه بهشت من است، فاطمه کوثر من است، من از فاطمه بوی بهشت میشنوم، فاطمه عین بهشت است، فاطمه جواز بهشت است، رضای من در گروی رضای فاطمه است، رضای خدا در گروی رضای فاطمه است، خشم فاطمه جهنم خداست و رضای فاطمه بهشت خدا.« فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر میخواهم که تو دختر منی، تو سیده ی زنان عالمیانی، تو برترین زن عالمی، خدا تو را چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق میورزد.
این را من از خودم نمیگویم، کدام حرف را من از جانب خودم گفته ام؟ آن شب که به معراج رفته بودم، دیدم که بر در بهشت به زیباترین خط نوشته است:
خدایی جز خدای بی همتا نیست، محمد (ص) پیامبر خداست. علی مشعوق خداست، فاطمه، حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند و لعنت خدا بر آنان که کینه ورز این عزیزان خدا باشند
آن روز که من در خیمهای نشسته بودم و بر کمانی عربی تکیه کرده بودم یادت هست؟ تو و شوی گرامیات علی و دو نور چشمم حسن و حسین نشسته بودیم و من برای چندمین بار اعلام کردم که ای مسلمانان بدانید: هر کسی که با اینان- یعنی با شما- در صلح و صفا باشد من با او در صلح و صفایم و هر کس با اینان- یعنی با شما- به جنگ برخیزد، من با او در ستیزم، من کسی را دوست دارم که این عزیزان را دوست بدارد و دوست نمیدارند این عزیزان را مگر پاک طینتان و دشمن نمیدارند این عزیزان را مگر آلودگان و بد صفتان.
ولادت با سعادت سرور بانوان بهشت ؛ فخر کائنات ، انسیه حورا، ریحانه دلها ، فاطمه زهرای مرضیه (س) ، روز مادر و هفته بزرگداشت مقام زن بر تمامی مسلمانان بویژه بر تمامی مادارن فداکار
و زنان سر افراز مسلمان مبارک باد.
فروشگاه baniasadibam | |||||||||||